در ریاضیات برای اثبات همه قضایایی که می خوانیم باید راهی بیابیم وگرنه استدلالمان نادرست است و قضیه از بنیان غلط . وقتی مجبور میشدیم اثبات کنیم می رفتیم سراغ استدلالها , اثباتها , راهای رسیدن به جواب و شاید نمره. استدلال استقرایی , تعمیم یافته ,اثبات غیرمستقیم(برهان خلف) ,اثبات بازگشتی , اصل لانه کبوتر, درک شهودی وووووو.........
من اما همیشه درآن 4 سال و این 4 سال اثبات بازگشتی را دوست داشتم راه باز بود و باشد همه اصل ها را به این روش اثبات می کردم و میکنم
{ویکی پدیا : گاهی برای اثبات بعضی قضیه ها به خصوص در مورد تساوی ها , نامساوی ها و تساوی مجموعه ها با استفاده از درستی حکم به یک رابطه بدیهی و یافرض قضیه می رسیم . درچنین حالتی ,برای تکمیل اثبات می بایستی نشان دهیم که تمام مراحل انجام شده بازگشت پذیر هستند وگرنه درستی اثبات تایید نمی شود}
به عبارتی هر رفتی بازگشتی دارد ....اما در ریاضیات همیشه رفت ها سختـــــــــــــــتند و بازگشتها را با برگرداندن سر فلش های رفت در جهت برعکس آســـــــــــان می کنند ......درزندگی بعضی وقتها رفتـــــــــــــــها آسان اند وبازگشت ها سخت .....برای اثباتش ادعا دارم
( این جا از امروز هر روز با نوشته های یک دفترچه به انضمام عکس آپـــــــــــــــــ میشود فقط و فقط برای دلم البته و بسی طولانی تا یادم بماند حتی مجازا )

حاشیه رفت 1:
+در این دو دهه زندگی , کم که نه , اصلا پیش نیامده بود هیجان زده بشوم , از شنیدن خبری ذوق کنم و اشک شوق بریزم , دیده بودم هم سن وسالانم با دیدن رتبه کنکورشان یا اعلام نتایج نهایی کنکور ذوق میکنند , مثل دختر بچه های 15 _14 ساله قند در دلشان آب میشود , دیده بودم زنی از شنیدن خبر مادر شدنش اشک شوق می ریزد , دست به آسمان بلند می کند و شکر می گوید , دیده بودم فردی از خبر بورسیه شدنش شیرینی پخش میکند یا کسی بمناسبت ازدواج پسرش و یا پدر بزرگ شدنش و یا ......
+ من هم روزی که خبر نهایی تلاش چهار ساله خود را دیدم , اشک ریختم نه از سرشوق , نه برای شیرین کردن کام بعضی ها بلکه از روی ناراحتی ..... وتاکنون در هیچ کدام از موقعیت های فوق الذکر نبوده ام
اولین باری که دراین بیست سال از شنیدن خبری ذوق کردم , قند در دلم آب شد نیمه های مرداد همین سال بود: "باعرض تبریک شما بعنوان زائر اصلی پذیرفته شدید" نه یک بار چندین بار لبیک دات کام را باز کردم و هر بار فریاد کشیدم ودست بر هم کوبیدم و اشک ریختم
+ ( تا به حال در زندگی به این سر حد از خوشحالی و هیجان نرسیده بودم , تجربه زیبایی بود)
+ ته دلم بعد از آن همه شوق می لرزید گویی از امروزم خبر داشته باشد ............از دلتنگی هایم , از ترس تمام شدن لحظات زیبا , از جاماندن ,از بـــــــــــــــــــی دل شدن , با این همه اما باز هم دنبال خبرهایی اینچنین ام
+ و چه زیبا بود و هست که همیشه اولین هایت جنسشان آسمانی باشند
رفت 2:
دراین دنیا که هستی , زنده که هستی , زندگی که می کنی دلت یک هم درد یک هم دل میخواهد که خـــــــــــدا نباشد.....که اگر گله کردی نشود ناشکری و کفـــــــــــر گفتن و شرک......
دلت کسی را می خواهد که هم حرف هایت را بشنود و هم تسکین دهد دردت را , آرامت کند, امیدوارت کند, سرعقل بیاوردت , دستت را بگیرد و محکمتر از قبل در دست خدا بگذارد , همان خدایی که زبانم لال گله مندش بودی ......
+ کوله بارم بر دوش , سفری می باید تا ته تنهایی محض .....من رضا را دارم , من رضا را دارم , من رضا را دارم......من ....رضا
+مشهد , خ آخوند خراسانی , جهاد3 , تاکسی در بست ......راننده : کرایه +گنبد نما ......باب الجواد , ورودی خواهران, خسته نباشید خانم خادم .....سلام دخترم ...صدای قج قج پلاستیک .....فقط یک چادر وجانماز دارم داخلش .......باشه دخترم زیارتت قبول واقع بشه انشاالله. التماس دعا....محتاج ترم بدعایت باب الجواد , صحن جامع رضوی ,اذن دخول , بست شیخ بهایی, صحن جمهوری اسلامی , پنجره طلایی بالا سر حضرت .......بست شیخ طوسی , صحن انقلاب اسلامی ,کنارسقاخانه ,روبروی پنجره ای فولادین بالاخره رسیدی بغضت را بشکن شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
+اینجا باید اذن دخول حرم حسین(ع) را به هنگام وداع با رضایشان خواند ......به عبارتی وضو را مشهد میگیری ونماز را در کربلا اقامه میکنی
+آن جا که باشی همه دردهایت را به دست ف ر ا م و ش ی می سپاری , توفقط هوای سبک حرم را میخواهی که جرعه جرعه وارد رگ هایت شوند ....تو فقط شکر میگویی که این جا را داری , تو فقط همین جا را داری , پس قناعت پیشه کن زیاده گویی و زیاده خوایی نکن و لب ببند , فقط نفـــــــــــس بکش, دم ....بازدم
+ای کــــــــاش همه راه ها و جاده های زمینی , هوایی , دریایی و حتی بی راهه های این سرزمــــــــین به شهر شما, مشهد شما , مرقد شما ختم میشد آقا......ا ی ک ا ش
وقتی که دانه بود و نبود کبوتر است
باب الجواد راه ورود کبوتر است
از دست صاحبان کرم می چکد هنوز
گندم! همان که شرط وجود کبوتر است
هر شب به خاک صحن شما بوسه می زنم
قطعاً که جایگاه سجود کبوتراست من مطمئن شدم که وجود مناره ها تصویری از نماد صعود کبوتر است
هر پشت بام خانه که جای کلاغ نیست
گنبد فقط محل فرود کبوتر است
مهران رجبی

رفت ۳:
چراغ سبز است بچند قدمی اش که میرسی قرمز میشود .دلت میخواست رد میشدی با سرعت و نمی ایستادی ,دلت میخواست می رفتی و زودتر می رسیدی ....اما نه ببین که از کجایی و به کجا میروی ؟ گاهی اوقات با خودت بگو به کجا چنین شتابان ؟ شاید آخرش این باشد که قدر جایی را بدانی که داری میروی , آنجا را میگویم پشت چراغ قرمزی که قرار است نمیدانم کی س ب ز شود
+ حضرت علی (ع) : نه تو از اجل پیشی میگیری و نه آن چیزی که قسمت تو نیست به تو خواهد رسید.....
+از من نیاز می رسد و از تو ناز حُ س ـےن
