سر نشتر عشق بر رگ روح زدند / یک قطره فرو چکید و نامش دل شد

مجموعه ای می بایست از هر دو عالم روحانی و جسمانی که هم محبت و بندگی به کمال دارد و هم علم و معرفت به کمال دارد تا بار امانت ، مردانه و عاشقانه در سفت جان کشد .

چون کار به خلقت آدم رسید ، گفت : ((انی خالق بشرا من طین))

پس جبرئیل را بفرمود که برو ، از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور . جبرئیل(ع) برفت ؛ خواست که یک مشت خاک بردارد . خاک سوگند برداد : به عزت و ذوالجلالی حق که مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم .......

عزرائیل بیامد و به قهر یک قبضه ی خاک از روی جمله ی زمین برگرفت .

جملگی ملایکه را در آن حالت ، انگشت تعجب در دندان تحیر بماند . الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سر ملایکه فرو می گفت: ((انی اعلم ما لا تعلمون )) شما چه می دانید که ما را با این مشتی خاک از ازل تا ابد چه کارها در پیش است ؟

معذورید که شما را سروکار با عشق نبوده است .

از شبنم عشق خاک آدم گل شد                         صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

هم چنین چهل هزار سال قالب آدم میان مکه و طایف افتاده بود .

چون کار دل به این کمال رسید ، گوهری بود در خزانه ی غیب که آن را از نظر خازنان پنهان داشته بود و خزانه داری آن به خداوندی خویش کرده ، فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الا حضرت ما یا دل آدم ؛ آن چه بود ؟ گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند و بر ملک و ملکوت عرضه داشته ، هیچ کس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته ، خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود و به خزانه داری آن جان آدم شایسته بود که چندین هزار سال از پرتو نور احدیت پرورش یافته بود .

هر چند ملایکه در آدم تفرس می کردند ، نمی دانستند که این مجموعه ای است تا ابلیس پرتلبیس یک باری گرد او طواف می کرد و بدان یک چشم ، اعورانه بدو در می نگریست .

پس ابلیس گرد جمله ی قالب آدم برآمد ، هر چیزی را که بدید از او اثری ، بازدانست که چیست اما چون به دل رسید ، دل را برمثال کوشکی یافت در پیش او از سینه میدانی ساخته چون سرای پادشاهان . هر چند کوشید که راهی یابد تا در اندرون دل رود ، هیچ راه نیافت . با خود گفت : هر چه دیدم سهل بود ؛ کار مشکل این جاست . اگر ما را وقتی آفتی رسد ازین شخص ، ازین موضع تواند بود و اگر حق – تعالی – را با این فالب سروکاری باشد یا تعبیه ای دارد ، درین موضع تواند داشت . با صد هزار اندیشه نومید از در دل بازگشت .

ابلیس را چون در دل آدم بار ندادند و دست رد به رویش بازنهادند ، مردود همه جهان گشت .

ملایکه گفتند : چندین گاه است تا درین مشتی خاک به خداوندی خویش دست کاری می کنی و عالمی دیگر ازین مشتی خاک بیافریدی و در آن خزاین بسیار دفین کردی و ما را بر هیچ اطلاعی ندادی و کس را از ما محرم این واقعه نساختی ؛ باری با ما بگوی این چه خواهد بود ؟

خطاب عزت در رسید که (( انی جاعل فی الارض خلیفه )) من در زمین ، حضرت خداوندی را نایبی می آفرینم اما هنوز تمام نکرده ام . این چه شما می بینید ، خانه ی اوست و منزلگاه و تختگاه اوست . چون او را بر تخت خلافت نشانم ، جمله او را سجود کنید .


 + خلاصه ای بود از آخرین درس ادبیات فارسی 3 ( بعضی وقتهاباز گشت به گذشته هم عالمی دارد برای بعضی احوالات درونی ام)

+ آسمان بار امانت نتوانست کشید      قرعه کار به نام تو و عباس زدند

هیچ یک از کائنات زیر بار این امانت نمی رفتند , خدا یمان آدمی را از گل سرشت برای همچنین روز هایی که باز هم ثابت کند که " چیز هایی را می داند که ما نمی دانیم ".....برای لحظه لحظه های این ده روز و شب  که معنای عشقی که خالق کائنات دنبالش می گردد  برای همچو منی  تعبیر شود ....عاشقی در این ده روز معنا میشود و هدف آفرینش انسان در این ده روز به "ماسوا "   اثبات .....

و قصه و حکمت سجده ملائک در این شب های ده گانه است که معنا می یابد ....و شیطان روزی خواهد گفت : آ دمی پیدا کنید سجده خواهم کرد .

+ " والفجر و لیال عشر ....."

ادامه نوشته

رفت 8:

+ ای حسین عشق منی      حسین عشق منی      حسین عشق منی 

ای حسین عشق منی      حسین عشق منی      حسین عشق منی

 صد مرده زنده می شود از ذکر یاحسین      ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

ای حسین عشق منی      حسین عشق منی      حسین عشق منی

با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت : او شاه مصر باشد این شاه عالم است

+ مداح میخواند و مردان دور وبرش حلقه زده بودند و همخوانی میکردند و سینه زنی

+ برای اولین بار بود که دلم می خواست ای کاش مذکر می بودم .....آخر جنس دعا ها در سرزمین نینوا فرق میکند , جنسشان آسمانی ست شاید

+ فرداشبش خادمان آقای خراسان میهمان  علمدار بودند ...

+ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد،علمدار نیامد ....

+ بعضی حریم ها نبود به میان دسته یشان می رفتم و می زدم دل را به دریا ,  نوحه میخواند م برای سقا

افسران -
+مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را 

 آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
 
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
 
آب مهریۀ گل بود و الاّ خورشید

در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیدۀ ما آن ساقی

عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

مولا جان !

کاش به گوشه ی چشمی خاک وجود ما را هم کیمیا کنید....

+  غم عالم روی سرت آوار میشود وقتی میگویند : ساک هایتان را ببندید , سکانس ک ر ب ل ا کات....

نمی دانی بین الحرمین را به کدام سو بروی ! کجا و چگونه وداع بخوانی  , آ خرین زیارت را کجا زمزمه کنی , کربلا رفته ها می دانند چه می گویم , کربلا رفتن زجرش بیش از نرفتن است  وقتی نرفته ای یک درد داری و وقتی رفته ای   هـــــــــــــــزاران درد ...... وداع در این دیار عجیب با خونت عجین خواهد شد....مادرم می گفت : وداع خواندن در مدینه هم شیبه کربلاست , دلت تا ابد در این دو سرزمین خواهد ماند و تا آخر عمر حسرت می خوری از لحظه های آخر سفر.

+اینجا خوب است یک سره بر نمی گردانندت  لب مرز ...خوب است که کاظمینی هم در راه است و سامرایی که......


+دوستی از من پرسید : نمی دانم چرا مایی که  خدار را داریم(فکر می کنیم که داریم ) , درد و رنج هایمان بیش تر  است ؟ وچشمانمان گریان تر و دل هایمان شکسته تر ؟ گفتمش : باد با چراغ خاموش کاری ندارد پس اگر در رنجی بدان که روشنی...... امروز به  حرفی که زدم اعتقاد ندارم ....درد را از هر طرف بخوانی درد است  درد !

+چقدر خوب است توی این شهر بزرگ جایی هم هست برای منی که جامانده ام از همه جا و همه کس , برای منی که راه گم کرده است , برای منی که بعضی وقت ها بیراهه میرود , برای منی که دلش گزفته است .....گلستان شهدای این شهر جا برای همچو منی دارد (من گم شده)

+دو سه روز ی ست دلم برای مـــــــــن می سوزد, همه میپرسند : چه شده؟ من خوب فهمیده ام که  هیچ کس الا خود الله نمیتواند نجاتم دهد , الا خودش

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up10/26491983761375635445.jpg

+اولین شب محرم ...

   آقا جان

   رزق بدهید به گدای در خانه تان

   حال خوشی ندارم ...دلم گودال است...

رفت 7:

و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین (ع) را از سر خویش،

بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره ی زمین باشد،

برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تن پرور برمی آید.؟!

سید مرتضی آوینی

+ وراستی سید نردبانی تا آسمان این کره خاکی جز حسین (ع) هست ؟؟ آن را که دست یازیدن به همه نردبان ها غیر ممکن گشته است , نردبان ک ر ب و ب ل ا  خواهد بود...

+نوشته بود : " دعا میکنم برایت , در زندگی تنها یک جا بر سر دوراهـــــــــــی بمانی ...
دو راهی بین الحرمین
و ندانی به حرم عباس روانه شوی یا حسین!"

برایش نوشتم : " تا بر سر دوراهی های دنیا قرار نگرفته باشی؛

لا یُدرِکُ  بین الحرمین ! "


+در کمتر از نیم قرن از یاد بردند این کلام الهی را که :
"ریختن خون مظلوم همچون کشتن تمامی عالمیان است"

حرص و فرامو شی جز ذات انسان هاست ...

زینبیه نه تنها نام مکانی است در ضلع جنوب شرقی واقعه عاشورا , کربلا , محل اتمام و آغاز جنگ با حسین(ع) , بلکه مکانی است برای مصداق آیه " إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ ..................وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ "

این چه امانتی است زینب ِ من که حتی ماسوا تاب سنگینی اش را ندارند ؟! و  تو این امانت را از مدینه به مکه , از مکه به کربلا , از کربلا  روی این تل خاک  تــَتـــَمه ی این امانت را بر میداری و به کوفه می بری , از کوفه هزار فرقه تا شام بر دوش می کشی و خم به ابرو نمی آوری !

ای  "مادر همه مصیبت ها " شما مصداق  " انی اعلم ما لا تعلمون " هستید , بانوی کبری

و این خداست که شما  را می داند و شما را می فهمد  و این خداست بار امانت گران بهایش را بر شانه های شما می گذارد ....امانتی بس بزرگ , امانت دنیای بدون حسین , امانت دنیای پس از حسین , برای حسین , به عشق حسین , از حسین , به حسین , تا حسین ......

یا حسین (ع)

* دل میخواست از پله های این غمخانه کوچک بالا رفتن. و دلی پر طاقت تر تا لحظه ای برگردی و به پشت سرت نگاه کنی....

به حریم ارباب ، به قتلگاه ، به مقتل ....

* از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسیــــــــــــــــن!


چله نشیــــــن

+گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم

همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب

همان جا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب

همان وادی سوز و عطش و درد

همان وادی شرمندگی آب

همان وادی پاک حرم حضرت ارباب

و بر مهدی زهرا  همه شب راه عبور است

همان جا که حرم خانه دلهاست

و عشقش همه در آب و گل ماست

زیارتگه زهراست!

عبادتگه موسی است

دخیل حرمش حضرت عیسی است

و زیباست خدا محو تماشاست

که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست

همان کعبه کوچک کف العباس

مکانی که در آن عشق زند موج

همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب


   *   کم کم دارد چهلمین روز پس از زیارت به پایان می رسد

       چیزی دلم را میلرزاند از ماندن , پوسیدن و دیگر نرفت

  +  عزم جزم کرده ام زائر پسر فاطمه(س) باشم , شب های جمعه روی پشت بام

       با یک زیارت عاشورا تا مگر دوباره بخوانندم !

رفت 6:      


+چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند

به شش گوشه معشوق!

خدایا تو بگو این منم آیا ؟

که سراپا شده ام محو تمنا وتماشا

فقط این را بنویسید  :

رسیده است لب تشنه به دریا....

دلم آزاد شد از همهمه  دور

از همه مدهوش

غم وغصه فراموش

در آغوش پسر فاطمه , آرام سرانجام گرفتم.....


السلام علیک یا ساقی العطشا , , السلام علی اشجع الناس....

+ عطش و عشق هم وزن هم اند , عباس؛ چه بسا اگر تشنگی نبود عشق بی معنا بود .

+ آبی که مهریه مادر باشد و به وراث نرسد که آب نیست ، آبی که انسانیت را زیر سوال ببرد که آب نیست ، آبی که راه حق راببندد که آب نیست ، آبی که علقمه ساز باشد که آب نیست و نیست ، این آب وسیله ایست برای آزمودن علمدار حسین(ع) و چه خوب امتحان پس میدهد پسر ام البنین.

+عجب دوراهی است این بین الحرمین با دوراهی ها وچند راهی های دنیا فرق دارد اصلا جنسش آسمانی ست به هرطرف که بروی سعادت است .....اینجاست که  عاشق ات می کنند.

+غروب روز جمعه شام ولادت علی بن موسی الرضا(ع) بین الحرمین بودن عجب  صفایی دارد با کمی حسرت ،غروب روزهای جمعه همینطوری دلگیر هست چه برسد کربلا باشی و ولادت ثامن الحجج باشد و از این دورها به امضا کننده ویزای کربلایت سلام بدهی  وبغض کنی و نمی دانم شاید هم شکر.

+نمی دانم چه حس عجیبی است در حریم سقا یک نیروی ماورایی تو را بسوی حریم ارباب می برد؛ همان حسینی که علمدار نتوانست خود را به او برساند ؛ همان تو را گوید : حسین را دریاب ....

درست است که تمام گره های بازناشدنی زندگی را با دستهای بریده اش توان باز شدن است ، اما تو را به نماندن ونخواستن دعوت می کند ، سقا ی حسین همه چیز را برای حسین میخواهد حتی باز کردن گره های زندگی ات را دوست دارد به اسم حسین بنویسی ،چقدر وفا دار است این بشر؛ همه چیز را برای حسین می خواهد.

+ یا کاشف الکرب عن وجه الحسین ...

نام حسین(ع) بردن در جوار ابوفاضل مثل آب است روی آتش ... دل عباس را نلر زان 

+ حسین(ع)  ذاتا خورشید است و ابو فاضل قمر این کهکشان که  قال الله تعالی : " لاتدرک الشمس ان ینبغی لها قمر "

آری حتی اگر به ظاهر فاصله ای باشد به  طول بین الحرمین ؛ برای تصدیق این آیه ، اما ما می دانیم  که اگر وصال  شمس و قمر نبود سنگ روی سنگ بند نمی شد ، که اگر وصال نبود کربلا نبود.....

سقای آب و ادب - حضرت ابوالفضل

 

کاف مثل کربــــــــــــــــــلا

رفت 5 :
+ دانستم که ماندن چه سنگین است و رفتن سنگین تر....مثل از نجف مولا  به کربلای ارباب

+خبر از  انفجاری دادند در نزدیکی ما و ما دور از زخمیان ورفته گان....دوستی گفت : تو هنوز خالص نشده ای , هرکه را خدا خالص کرد ,شهیدش میکند , بدان که برخی ها رفتند و تو مانده ای بامشتی خاک و کوله باری از خاطره های فراموش ناشدنی....این جمله آ تشت زد سوزاندنت ....

+خورشید کم کم می رسد ...به تلاطم وداع با ح س ی ن(ع) در غرب بین الحرمین و تو تازه وارد شهر میشوی

+ وارد هر شهر و دیاری که می شویم ابتدا میگردیم دنبال اسکان و غذا و راه وبی راه که در این دیار غریب مبا دا گم شویم

+ اما گم میشویم , روز آخر میان همهمه های وداع و آغشته با اشک و حسرت ...دلت را , وجودت را, تاب وبی تابی ات را همه را جا میگذاری و بی دل باز میگردی

+ السلام علی اسیر الکَرَبات وقَتیلَ العبَرات ....السلام علی الساکن کربلا ...سلام ... به نیابت از نفس خودم ...به نیابت از التماس دعا گویان ...به نیابت از همه آرزو به دل مانده ها و حریم را ندیدن ها .....جواب سلام اما کجاست؟  درک نمی شود جواب ها و سلام هایت شاید....

+مانده ای ماتـــــــــــ ومبهـــوتـــــــــــــــــ  گنگ تر از هر زمانی , نظر انداختن برخی وقت ها عرق شرم به  همراه دارد مثلا نظر انداختن به ق ت ل گ ا ه  که  بالایش نوشته    : " یا ثار الله " سر به زیر
رد میشوی از این پس و نگاه هایت را کنترل , آخر برخی چیزها را حتی دیدن , حتی از بالا بلندی آن گوشه حرم , آن تل خال , تحمل میخواهد و چشم هایی که جز  زیبـــــــــایی چیزی نبیند و من  اعتراف به عجز خود دارم .


+ این جا زیر قبه حسین دعاها با استجابت اش  , هیچ فاصله ای ندارد ..... این من هستم زیر قبه حسین با کوله باری از آرزو هایی که تا اینجا درش را باز نکرده ام ....زیر قبه حسین که می روی شـــــــــــــــرم میکنی از این همه بزرگی و کرامت ....شرم میکنی از درد هایی که برایت سنگین بو ده اند
 تمام دنیا را در مقابل مصیبت حسین هیـــــچ می بینی کوله بارت را کنجی می گذاری و دست خالی با یک تکه از  زیارت عاشورا , درست زیر قبه می ایستی ؛
"اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ"
همین برای همیشه ات کافیست.


+یادت نرود سجده شکر را بعد ازنماز عشا  , به حرمت نعمت این زیارت و تا به این جا آمدن
+سلام به علمداربماندبرای فردا , درک این همه حضور , این همه غم , این همه والایی حریم ارباب برای امشبت بس است ....سحر باشد برای عباس ...سقای آب و ادب


صحرای عرفات نصف جهان

+اینجا به اندازه همه ا ش ک هایی که در حرم حسین ریخته نشد , ا ش ک ریختم  به اندازه همه بغض های خاموش, به قدر بی تابی ها , به قدر سکوت فریادهـــــــــا
متعجبم از خ س ا س ت چشمانی که در کنار ارباب دریغ از قطره ای و امروز ......
دلم سوخت برای دلم....برای چشمانم ....
ارباب باز دوباره هواییم کرد این دعا خواندن عاجزانه ات
اینجا زاینده رود خشک بود ولی چشمان همه به قدر کفایت اشک ریخت .


+ این جا شبیه عرفات شهر حاجیان نبود امابود , نزدیک بود و شاید دور...
اینجا کف رودخانه ای که خاکش ترک برداشته از ع ط ش ...
این جا  جای خاصی نبود  ولی برای منی که هیچ کجا را نداشت که برود و این روز را هیچ کس دعوت نامه ای برایش نفرستاده , برای منی که خیالم پرمی کشید  گاه گاهی حرم امیر بود و بعد حرم حسین و بعدتر مدینه و مکه , اینجا برایم همه جـــــــــــــــــا بود و هیچ کجا نبود.

+ یا صاحب الزمان بی شما نه هست های ما چنان اند که باید و نه باید ها.....
                         بیایید آقا   اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیست .

به نام خدایی که هم یاد است و هم یادگار

رفت۴:

 اتوبو سها و جاده ها, هوا پیماها و خطوط هوایی ,  کشتی ها و راههای دریایی  , تِرَن ها و رِیل ها ....هیچ کدام اصل نیستند اصل حرکـــــــــــــــــــــــــت است گرچه تو با اتوبوس حرکت کني !!!

مبدا : اصفهان   مقصد : شلمچه ( کربلاي ايران , کربلاي پنج , ميليونها شهيد زير خاکهايش خفته براي اينکه اسوه شان شده حسيني که آن طرف مرز است , روبروي دشمن )

+زمان نميگذرد يا نه کند ميگذرد يا تو شوق زياد داري...

+اينجا شهری است نزدیک ک و ف ه  ,ولی  دور از کوفه .....برای کسی که دل از کوفیان بریده است  ,این را نه تنها خودش و خدایش که حضرت نوح و آدم از ازل می دانستند .....مردی که کعبه به هوایش پیرهن میدرد ,روزی خسته خواهد شد خ س ت ه از این آدمیان "لا اِ شباه الرِجالَ و لَ الرجال" و این نوح نبی است که روی سنگ مقبره اش نمی نگارد برای نوح ، بلکه برای وصی خاتم الانبیا آرامگاهی می سازد در اعماق خاک و میعاد یعنی اینجا با او ....

+ اينجابراي آل محمد يعني همه جا ,  يعني زندگي , يعني  سازش  , يعني اصلاح ,  يعني به خدا رسيدن يعني  نرسيدن ,  يعني رقم زدن کربلا ,  يعني رقم زدن سرنوشت حسين  , مسلم بن عقيل , يعني پيک شهادت حسين  , يعني پایان هر آغاز ........اينجا همه جا هست وهيچ جا نيست  , همه جاهست چون علي بن ابي طالب آنجاست که نوح آنجاست و آدم , هيچ جا نيست چون صاحب مسجدهايش هنوز م ما را لايق درک حضورش نميداند

+زائر کوي کسي ميشوم که آتش عذاب خدا حرام مي شود برکسي که ولايتش را بپذيرد 


+اين حرم باب الورود هاي زيادي دارد اما من طالب آن باب ام , که خاتم الانبيا مي گفت: انا مدينۀ العلم وعلـــــي بابها فمن کان المدينۀ والحکمۀ فالياتها من بابِ ها.....

قاب گنبد از هتل ....

 

+ابهتي دارد اين حريم  , به برندگي و تيزي ذوالفقار  , و مکمل اش دستهاي مهربان نوازشگري براي  آوارگان  بي کســـــــ

+ شجاعت و مردانگي علي(ع) زبان زد بوده و هست نه براي درراه ماندگان براي فاسقان! ازهمچنين پدري پسراني بايد که صحنه به صحنه کربلا را نه نقش , بلکه جان بدهند......

+کميل اززبان امير نوشت دعاي شب جمعه هايش را..

  من اززبان خودم درحريم شما ميخوانم .....امشب هم شب جمعه است آقا!!!! نيم نگاهي

+من گریه می کنم که تماشا کنی مرا
   مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
   با گریه کردن این دل من زنده می شود
    دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا

 

+و مسجدی بزرگ که در گوشه ای از آن مهمان خوانده ی ناخوانده ای خفته است باسربلندی, با شکوه .....مهمان مسافر خوانده ناخوانده , فرزند عقیل بن ابی طالب, شمایی اولین جنگ جوی نینوا که در این خانه خدای با عظمت زیارت میشوی .