چله نشیــــــن
+گفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرب و
بلایم
همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب
همان جا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب
همان وادی سوز و عطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک حرم حضرت ارباب
و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همان جا که حرم خانه دلهاست
و عشقش همه در آب و گل ماست
زیارتگه زهراست!
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
و زیباست خدا محو تماشاست
که یک سو
حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست
همان کعبه کوچک کف العباس
مکانی که در آن عشق زند موج
همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب
* کم کم دارد چهلمین روز پس از زیارت به پایان می رسد
چیزی دلم را میلرزاند از ماندن , پوسیدن و دیگر نرفت
+ عزم جزم کرده ام زائر پسر فاطمه(س) باشم , شب های جمعه روی پشت بام
با یک زیارت عاشورا تا مگر دوباره بخوانندم !
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت 23:5 توسط مهاجر
|