+گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم

همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب

همان جا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب

همان وادی سوز و عطش و درد

همان وادی شرمندگی آب

همان وادی پاک حرم حضرت ارباب

و بر مهدی زهرا  همه شب راه عبور است

همان جا که حرم خانه دلهاست

و عشقش همه در آب و گل ماست

زیارتگه زهراست!

عبادتگه موسی است

دخیل حرمش حضرت عیسی است

و زیباست خدا محو تماشاست

که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست

همان کعبه کوچک کف العباس

مکانی که در آن عشق زند موج

همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب


   *   کم کم دارد چهلمین روز پس از زیارت به پایان می رسد

       چیزی دلم را میلرزاند از ماندن , پوسیدن و دیگر نرفت

  +  عزم جزم کرده ام زائر پسر فاطمه(س) باشم , شب های جمعه روی پشت بام

       با یک زیارت عاشورا تا مگر دوباره بخوانندم !