لطفا با وضو  وارد  شوید

دو کوهه ........... ميعاد گاه افلاکيان

ساختمانهايی چند طبقه که براي استراحت رزمندگان ساخته شده بودند ولي بیشتر بوي نماز شب مي دادند.

حسينيه اي که میگو یند حاجت می دهد ستون هایش  ُ ‌‌حسینیه" حاج ابراهیم همّت".....

همان جایی که شهدا با خدای خود گفتند : فإ لیک یا ربًِ نصَبْتُ  وَجْْهی

َوَ ای دوکوهه آیا می خواهی پادگان یاران مهدی  نیز باشی ؟؟؟  .............  پس منتظر باش

منطقه عملیاتی فتح المبین

 کتاب خدا قبل از عملیات ورقی خورد به منظور استخاره :  إنّا فتحنا لَکَ فتحأ مبیناً

همان جایی بود که عموی شهیدم " هَلْ منْ ناصر ٍ ....."خمینی را لبیک گفت و به قافله پاکان پیوست

همان جایی که معروف است به بن بست هایی که انتها یش  میرسی به خدا و............تقرب

همانجایی که نام یا زهرا کار گشا بود  ............چه برای پر کشیدن چه برای پر زدن

شرهانی  ............ بی نامی.......بی نشانی

چادر های سیاه در باد و  ............ خودمان

غروبی  د لتنگ  و نجواهایی   بی  ......نام

و کربلا.......  محل غروب آفتاب  و سلامی  بر ثار الله با قطره َقطره آب شدن خورشید

خرمشهر

خرمشهر......آزاد ومن  ........ اسیر خویشتن خویش 

مسجد جامع   .......سر بلند و راست قامت  ......منتظر اذان مغرب

شلمچه........ وگنبدی فیروزه ای

فرود گاهی بود که هواپیمایش انسانهایی بودند لایق دیدار و مقصدکجاست ؟؟؟....... خدا

و تو اوج می گرفتی با هر پرواز ........ولی حیف  پر پرواز نداشتی..........

زائران کربلا کمی آن طرفتر سلام میدادند  به ارباب بی سر و از مهران رد می شدند .........خوشحال

ومن پشت سیم خاردارها  ...... خورشید آن طرف و.......حسین ونینوا  .........

ومن پشت سیم خاردارها پرپرمیزدم........ به شوق زیارت.......... به شوق پرواز

نخل های بی سر اروند کنار

نخل های بی سر نه نماد که حس بودن  "عاشقان بی مزار" 

 وهمه عاشقان یک صدا گفته بودند : وضو در اروند  ...........نماز در کربلا

پسری چفیه و پلا ک به د ست ........    ۵۰۰ تومان ُ ۵۰۰ .........  واقعا این قدر کم قیمت ؟؟چقدرارزان؟؟؟

   طلائیه ......  گوشه ای از حرم عباس

فریاد می زدیم علمدار  ُ علمتا نگه دار ....... علمدار . ولی جلوتر که رفتیم دست حاج حسین افتاده بود ......

نا خود آگاه اشک از چشمانت سرا زیر می شد .

هر کجا می رفتی  انگار چشمان حاج همّت  زل زده بود وتماشایت میکرد .

طلائیه که باشی زمان انگار زودتر  می گذرد  و زود باید خداحافظی میکردی "چه سخت بود"

خدایی که همه جا باتو بود ِ می ماند در طلائیه وتو دلت و خدایت را جا میگذاری و غریب میروی ....

هویزه ....نبرد تا پیروزی

کنار این گلزار قشنگ َ با قبرهای منظم  وچهره های جوان  ومعصوم  ِ کاش  ِکاش میشد از حس پیدا و ناپیدای  این بچه ها چیزی نوشت  .... کاش

چذابه ....... تنگه ای که فقط یک خروجی دارد ؟؟ . . . .خدا

مادر و پدری با چشمی گریان ودلی آزرده در میان نی های بی سر  چزابه چشم به راه .............   َ بی  پوتین و بی پلاک  ........ بی مزار  ...... وهنوز انتظار ِ انتظار

پرس وجو لازم نیست  مادری دنبال ستاره ای آمده  که تنها نشانه های باقی مانده از او" راه" است وما به اشتباه صدایشان میزنیم  "مفقود لااثر"

 فکَه یا مکه ؟؟؟؟

آن جا فقط دوست داشتم  کنار یک غربت  که مثل چادر نماز مادرم  ِ کهنه بود  ِبنشینم  .... واز حسین بشنوم و یارانش ....فکه غریب بود اما با صفا  واز" تشنه بودن" و" آب در کنار بودن "خبر می داد

فکه پر بود از مین هایی از جنس پرواز وبه رنگ شهادت که طعمی کمتر از غبطه نداشت

خلاصه آخر مسیر بود فکه .....چه برای ما چه برای بازماندگانی چون آوینی

کاش این دل تاب داشت برای گفتن این بی تابی ها ....کاش
الوداع ای بلا جویان دشت کربلایی

*حال خسته نیستم ...........فقط کمی شکسته ام .....کمی فقط شکسته ام

*کربلا برای دیدنت چشم انتظارم        همه لحظه لحظه ها را میشمارم

*غمم را شهیدان رقم میزنند        که در لحظه هایم قدم میزنند

 *از اتوبوس پیاده میشدم ویادم  ا فتاد که میگویند :" سواره خبر از پیاده ندارد" / با خودم گفتم : آنها که سوار بر بال ملائک رفتند خبر از حال ما پیاده های زمین دارند آیا؟؟؟؟

 *تابرسیم چهل بار زمزمه کردم   : " ألذین یُخرجونهم من الظُلمات الًی النّور"  را .....ولی هنوز تاریکی های درونم  فریاد میکشد به امید یافتن روزنی از نور هستم  .