آن موجودِ اشرف ِ مخلوقات ِ دوست داشتنی و عزیز ِ  نوزدهمین صبح نهمین ماه هفتاد ، تا این موجود ...نوزدهمین صبح نهمین ماه نود و یک فرقشان از زمین است تا به آسمان

برای من این بیست ویک سال به یک چشم بر هم زدن گذشت ، اما مانده ام که در این مدتی که به چشم بر هم زدنی می ماند، هر موجودی مگر چقدر توان تغیـْــر دارد ! عجیب اند و غریب این موجودهای انسان نام

همین قدر بگویم که من دیگر آن کودک معصوم آن صبح پاییزی سرد دو دهه قبل نیستم (بیست و یک سال بی تفاوتی زیباتر است )

این من ِ امروز از این دنیای امروز همه چیزش را دوست دارد،حتی غروب های غمناک این فصل عاشقانه را

 این من ِ امروز که قرار بود حب دنیا دلش را نلرزاند ، سال هاست که اسیر این دنیای رنگارنگ شده است

گفته اند که : " الدُنیا سِجنُ المُومِن " اما این من ، امروز  زندانی این دنیاست .

+ این من به گمانم  دیگر برای او نیست ... این من ،  من او نیست ...   این من برای خودش هم نیست ...


امروز را نه به من نه به هیچ کس دیگری تبریک نباید گفت

امروز را به تو به تویی که برای اولین بار ، بعد از مدت ها انتظار

حس زیبای مادر بودن را تجربه میکند باید تبریک گفت به تویی که زیباترین مادر دنیایی 

عاشقانه دوستت دارم مهربان َم

 مادر شدنت مبارک :)

http://sayeh89.persiangig.com/image/istock_natespics-1-mother-with-sleeping-baby-c.jpg

+ بعدا نوشت : ازبزرگ شدن می ترسم ، بزرگ شدن مسئولیت دارد ....مسئولیت هم جنبه میخواهد،  بزرگ شدن همیشه زیبا نیست ، وقتی میخواهند بنیه ات را بسنجد امتحانت می کنند ، امتحان شدن هم لیاقت میخوادهد و هم ظرفیت ، خوب دانسته ام که هرچه بیشتر از سن خردسالی ام فاصله میگیرم وظایفم زیاد تر میشوند و تصمیم هایم  مهم تر و تا ثیر گذار تر ، هرچه بزرگتر میشوم تاثیر پذیریم کمتر میشود و تاثیر گذاریم بیشتر و بیشتر...

از بزرگ شدن ،  از ثانیه به ثانیه وقتهایی که مرا با خود می برند می ترسم .

از لحظه ها و روزهایی که از ارقام شناسنامه ام بیشتر و بیشتر فاصله میگیرند وحشت دارم  .