غریقی که دَم و بازدَمش به آهی ، کوتاه می ماند

غریقی که راه نجاتی ندارد جز به ساحلی اَمن رسیدن

وقتی از دور کشتی نجاتی می بیند

عزم ، جزم و امیدش دو چندان میشود برای به کشتی رسیدن 

آنقدر که حالا  خستگی ها و ناامیدی هایش غرق در آب میشوند

   

 امیـــــدی ست برای رسیدن

دست و پا میزنم برای " مِصباحُ الهُـــــدی " بو دنت

برای به "  سَفینَة ُ النَجاة " رسیدنم

امیدم را نا امید نکنید 

مُحَرَم به پایان رسیده اما لطف و کرم و دست گیری تان هرگز !

+" اِهدِنی صِراطَ المُستقیم".... همین